کد مطلب:315939 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:188

جانم به لب


لطفی نما ز روی محبت برادرم

رفتم من و بیا، دم آخر تو بر سرم



جانم به لب رسید حسینم بیا ببین

بر روی خاك كرببلا مانده پیكرم



كوتاه شد ز دامن تو دست من بیا

كافتاده دست من اكنون ز پیكرم



شاها بیا ز دیده ی من پاك كن تو خون

تا روی تو ببینم جان زود بسپرم



تا زنده ام به جان تو سوگند یا حسین

هرگز به خیمه گاه مبر جسم اطهرم



شرمنده ام ز روی سكینه از این جهت

كآبی نشد كه قطره ای آرم سوی حرم



در مهد ناز از عطش و سوز تشنگی

بیهوش اوفتاده عزیز تو اصغرم



برگو به خواهرم كه چو رفتی سوی وطن

خواهر سلام من برسان نزد مادرم



این شعر سوزناك «رضایی» سرود و گفت

شاید ذخیره ای شود از بهر محشرم [1] .




[1] همان، ص 118 و 119.